دلنوشته
به نام خدا
سلام علیکم خدمت شما همسنگر گرامی
نمی دانم چرا بعضی از دوستان یا بعضی از
همسنگران و افسران جنگ نرم می ترسیم.چرا حرف دل رو نمی زنیم چرا فقط عبور می کنیم
چرا هم فکری نمی کنیم چرا؟؟چون اسم و رسمی نیست من به دنبال کار خوب برای
میهنم هستم نه مثل عوامل فتنه88 نه مثل بعضی
از مسئولین چه شهری و چه کشوری. پس کجایند عمارها چرا هر جا کاری انجام می
دهیم دوست داریم اسم و رسم بگذاریم مثل یادواره ها مثل مراسم هامثل بزرگداشت ها نمی
دانم به هر جا می نگرم اسم است اسم... .
چرا خاکی نیستیم چرا به دنبال بلند پروازی های زیاد هستیم؟چرا شهدا را فراموش کردیم؟ چرا به دنبال بالا بردن اسم یا رسم هستیم؟من نمی گویم اشکال دارد نه من چه کاره هستم اما دلم می گیرد وقتی اسم یا رسم به میدان می آید همه هستیم اما. ... چرا وقتی به مزار شهدا میرویم خلوت نمی کنیم؟ چرا وقتی مادری سر قبر فرزند شهیدش نشسته است به سراغش نمی رویم؟ چرا روی سنگ مزار شهدا آب نمی ریزیم؟ چون اسم و رسم نمی پرسند نمی دانم درد دلم زیاد است خیلی جاها حرفم را زده ام اما به بعضی ها خوب نیامده است برایم مهم نیست .ای همسنگر ای دوست از همه شما تشکر می کنم اما بیاییم مهین را عاشقانه دوست بداریم بیاییم به قول امام خامنه ای -مدظله العالی- بسیجی گمنام باشیم اما در میدان.من به کسی جسارت نمی کنم منظور حرفم با تمام دوستان است اول از همه خودم.از سخنان تند و تیز من ناراحت نشید.دوست انسان کسی هست که بگوید من گفتم اما دشمن انسان کسی هست که بگوید من می خواستم بگم.من گفتما.
یاحق
سخنان شما کاملا صحیح و متین است.
فقط در یک کلمه می توانم بگویم :
کاش باز گردیم به اصل خویش ....
یاعلی